به وبلاگ اصل مطلب خوش آمديد

عضويت در وبلاگ
منوي اصلي
صفحه نخست
پست الکترونيک
آرشيو مطالب
فهرست مطالب
پروفایل
موضوعات
آزاد
دل نوشته
گوناگون
عاشقانه
طنز
غمگین
انتظار
مناسبتی
کتاب
موسیقی
پاپ
مداحی
سنتی
مطالب دینی
اضافات

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 75
بازدید ماه : 1385
بازدید کل : 278375
تعداد مطالب : 220
تعداد نظرات : 55
تعداد آنلاین : 1

آخرین مطالب
طراح قالب

Template By: NazTarin.Com

تبلیغات

خدایا شکرت

بارخدایا:

ای آفریننده ی زمین زیبا

ای که هستی از وجود تو پیدا شده

بخاطرهمه ی بدیهایی که درحقت کردم منوببخش...

خدایا:

ممنون که دستم راگرفتی وازلبه ی پرتگاه نیستی

نجاتم دادی..

خدایا:

نمیدانم چه چیزی را به زبان بیاورم برای تشکرازت


ولی این راخوب می دادنم


خدای خوبم:


توکه دوست نداری هیچ بنده ای راه نیستی رابرود..


ودرهرزمان کنارش هستی


پس خداجونم...


ماراهمیشه در پرده سرای ایمن خودت ازهر گزندی


نگه دار...


خدایا: بهرچی دادی وهرچه ندادی شکر.....

 

[+] نوشته شده توسط مهربون در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:زندگی,خدا,درددل با خدا,گفتگو با خدا,مناجات,درد,درد دل,اصل مطلب, در ساعت 21:50 | |
خونه خدا

آدم : زییییییینگ

فرشته : کیه

آدم : ببقشید منزل خدا اینجاس

فرشته : بله ، شما ؟

آدم : بنده گنه کارش !!!

فرشته : با خدا چیکار داری ؟

آدم : هیچی خواستم ببینم من با این همه گناهی که کردم بازم میتونم با خدا حرف بزنم ؟

فرشته : واقعا تو چه جوری روت میشه بیای در خونه خدا !!!

آدم: آخه پیش هر کی رفتم رومو زمین انداخت مشکلمو حل نکرد .

فرشته : آها پس بگو باز کارت لنگه وگر نه به خدا سر نمیزدی .

آدم : سکوت میکنه و سرشو از شرمندگی میندازه پایین .

فرشته : حالا چرا اومدی ؟

آدم :اومدم اگه بشه با خدا حرف بزنم 

آخه دلم خیلی گرفتس میخواستم اگه بشه مارو هم ببخشه

مگه ارحم الراحمین نیست...

فرشته : بذار تا به خدا بگم

چن لحظه سکوت ..

خدا : فرشته مهربون من!!!

نیازی نیست چیزی بگی بنده ام خودش میگه .

بگو بنده من خیلی وقته منتظرتم ...

دردت چیه ؟

آدم : خدا جون بابت همه چیز معذرت میخوام من خیلی بدی کردم درحق شما .

میشه منم برگردونی پیش خودت

خدا : سرنوشتت رو نوشتیم باید بری ادامه بدی ...

آدم : آخه این چه سرنوشتیه که من دارم همش باید گناه کنم تو هم چیزی نگی .

میشه خدا یه دفعه هم بگی تو چی نوشتی واسه من ؟!!!

خدا : نوشتم فقط یه بار از ته دلت صدام کن...

بقیش بامن .

[+] نوشته شده توسط مهربون در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:زندگی,خدا,درددل با خدا,گفتگو با خدا,زندگی همین حالا,درد,درد دل,اصل مطلب, در ساعت 23:0 | |
درد دل کودکانه با خدا

  الو...

 کسی اونجا نیست؟


مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟  پس چرا کسی جواب نمیده؟


یهو یه صدای مهربون بگوش کودک نواخته شد!


مثل صدای یه فرشته...


"بله با کی کار داری کوچولو؟


خدا هست؟ باهاش قرار داشتم


قول داده امشب جوابمو بده


"بگو من میشنوم


کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی؟ من با خود خدا کار دارم...


"هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم


صدای بغض آلودش آهسته گفت : یعنی خدا هم منو دوست نداره؟


"فرشته ساکت بود


بعد از مکثی نه چندان طولانی گفت : نه خدا خیلی دوستت داره ، مگه
 
 
کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟


بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود


با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید


و با همان بغض گفت:


اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما...


بعد از چند لحظه هیاهوی، سکوت شکسته شد:


ندایی در گوش و جان کودک طنین انداز شد:


بگو زیبا بگو


هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو...


دیگر بغض امانش را بریده بود


بلند بلند گریه کرد و گفت:


خدا جون خدای مهربون ، خدای قشنگم میخواستم بهت بگم ، تو رو خدا
 
 
نذار بزرگ شم تو رو خدا...


چرا؟ ولی این مخالف با تقدیره


چرا دوست نداری بزرگ بشی؟


آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم ، قد مامانم، ده تا دوستت دارم


اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟  نکنه یادم بره که یه روزی
 
 
بهت زنگ زدم؟


نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ شدن و
 
 
حرف منو نمی فهمن


مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن . که من الکی میگم با تو دوستم ، مگه
 
 
ما با هم دوست نیستیم؟


پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه؟


خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟


مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد؟!


خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت: آدم، محبوب ترین مخلوق من


چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه . کاش همه مثل
 
 
تو به جای خواسته های عجیب


من رو از خودم طلب میکردند . تا تمام دنیا در دستشان جای میگرفت


کاش همه مثل تو


مرا برای خودم


و نه برای خودخواهی شان میخواستند


دنیا خیلی برای تو کوچک است...  بیا تا برای همیشه کوچک بمانی و
 
 
هرگز بزرگ نشوی...


و کودک کنار گوشی تلفن درحالی که لبخندی شیرین بر لب داشت در
 
 
آغوش خدا به خوابی عمیق و شگفت انگیز


فرو رفته بود...
 

 

[+] نوشته شده توسط مهربون در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:زندگی,خدا,درددل با خدا,گفتگو با خدا,زندگی همین حالا,درد,درد دل,اصل مطلب, در ساعت 13:42 | |
نقاشی خدا

 

معلم برای سفید بودن دفتر نقاشی ام تنبیهم کرد

و   "همه  "به من  خندیدن.

اما من خدایی کشیده بودم که همه میگفتند :

دیدنی نیست ....

اما ...

من دیدمش ، همین جا بود!!!

 

[+] نوشته شده توسط مهربون در چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:نقاشی,خدا ,نقاشی خدا, اصل مطلب, در ساعت 1:11 | |
تنها خدا رو دوست دارم


 

 

خدا تنها روزنه امیدی است
که هیچگاه بسته نمی شود؛
تنها کسی است
که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد؛
با پای شکسته هم می توان سراغش رفت!
تنها خریداریست
که اجناس شکسته را بهتر می خرد،
تنها کسی است که وقتی همه رفتند می ماند،
وقتی همه پشت کردند،
آغوش می گشاید.
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود.
و تنها سلطانی است
که دلش با بخشیدن آرام می گیرد
نه با تنبیه کردن!
[+] نوشته شده توسط مهربون در جمعه 9 فروردين 1392برچسب:خدا, خدای مهربون,خدارا دوست دارم ,زیبا,تنها خدا می ماند,اصل مطلب, در ساعت 22:22 | |
ارتباط....

 

 

 

اگر پیام خدا رو خوب دریافت نکردید، به «فرستنده ها» دست نزنید، «گیرنده ها» را تنظیم کنید.

 

خودد را ارزان نفروشیم، در فروشگاه بزرگش 

خداوند سند آسمان را به نام کسانی که در زمین خانه ندارند امضا کرده است.

 

این همه خود را تحقیر نکنید،خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت.

 

امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور؟

 

 

 

[+] نوشته شده توسط مهربون در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:گیرنده, پیام ,خدا, اصل مطلب, وبلاگ اصل مطلب, در ساعت 21:58 | |
شاعر کوچک

   در این پست می خواهم شعر یکی از برادر زاده های خودم را برایتون بذارم این شاعر کوچک اولین شعری است که گفته و اسم شعر خود را هم گذاشته خدای مهربون البته هنوز شروع شعر گفتن اوست و برای دلگرمی ایشون این شعر گذاشتم تا شما دوستان اون رو راهنمایی کنید تا هر روز بهتر و بهتر بشه و شعر های زیبایی بسراید ضمنا این شعر از یک پسر11ساله است .محمد جواد جون دوستت دارم .

 

خدای مهربان

خدا خدای خوبی

خدای ابر و بادی

خدای ماه و خورشید

تو خدای مهربانی

تو که پاکی و توانا

تو خدای بی نظیری

تو چراغ راه مایی

تو خدای بی کرانی

[+] نوشته شده توسط مهربون در جمعه 6 بهمن 1391برچسب:خدا, خدای مهربون,شعر بچه کوچک ,شاعر کوچک,شعر ,زیبا,شعرزیبا, در ساعت 13:51 | |
زندگی همین حالاست....

 

 

در سمت توام 

دلم باران

دستم باران

دهانم باران

چشمم باران

روزم را با بندگی تو پا گشا می کنم

هر اذانی که می وزد پنجره ها باز میشوند

یاد تو کوران میکند

هر اسم تورا که صدا میزنم ماه ، در دهانم هزار تکه میشود

کاش من همه بودم با همه دهان ها تورا صدا میزدم

کفش های ماه را به پا کرده ام

دوباره عازم توام

تا بوی زلف یار در آبادی من است

هر لب که خنده ای کند از شادی من است

زندگی با توست

زندگی همین حالاست......

 

 

[+] نوشته شده توسط مهربون در پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:زندگی,خدا,درددل با خدا,گفتگو با خدا,زندگی همین حالا,درد,درد دل, در ساعت 1:47 | |
خدا کجاست.....

بی حوصله قدم زنان میرفتم

نا امید ازهمه زندگیم

حوصله ام سر رفته بود به نیمکتی رسیدم و روی آن نشستم به زمین جلوی خودم خیره بودم .

نا گهان دستی روی شانه هایم احساس کردم به طرف دست نگاه کردم دیدم پیرمردی کنارم نشسته .

آرام گفتم بفرمایید کاری دارید

گفت : بله پسرم

گفتم : پدر جان اگه آدرس میخوای یا جایی میخوای بری من حوصله ندارم خواهش میکنم بی خیال من شو .

پیرمرد گفت : پسرم من با خودت کار دارم .

گفتم : بفرما یید پدر جان من حوصله ندارم .

گفت : تو این همه خواستی من را از خودت جدا کنی آیا بد نیست به من دردت را بگویی .

گفتم : تو که خودتم نیاز به کمک داری پدر جان بی خیال ما شو کاری از دست هیچ کس بر نمی آید .

گفت : راست میگی پسرم اما آدرس اونی که میتونه کمکت کنه میدونم .

گفتم : پدرجان تو نه منو میشناسی ، نه میدونی دردم چیه!!! چطور میدونی کی میتونه کمکم کنه ؟

گفت : درست میگی من نمیدونم اما اون خوب میدونه

خواستم یه جوری از دست پیرمد خلاص بشم گفتم : بذار دلش نشکنه بپرسم کیه و بلند بشم برم

هنوز خواستم بگم کیه

گفت : به خدا گفتی دردتو .......

گفتم : کی ؟؟؟؟؟

گفت : خدا..........

بهش بگو....

دست رد به سینه ات نمیزنه ....

گفتم : این حال  الان من مقصر خودشه

گفت : پسرم مطمئن باش خدا برای کسی مشکل نمیسازه ، اما گشاینده هر مشکلیه ....

گفتم : باشه پدرجان میرم بهش میگم .

دیگه حوصله حرف زدن نداشتم .بلند شدم راه افتادم. هنوز چند قدمی نرفته بودم که پیرمرد با صدای بلند گفت : برو خدا به همراهت اما همونجور که میری بهش بگو 

هیچی به پیر مرد نگفتم اما با خودم گفتم : برو باباجان!

خدا برا من نه وقتشو داره ، نه من باهاش کاردارم ، راست میگه خدا ، خودش یه دفعه بیاد سراغ من بگه دردت چیه .

چند قدمی که رفتم صدایی گوشمو نوازش داد ؛ بهتر که گوش دادم فهمیدم که موقع اذونه

گفتم : هه هه خدا باز که منت مومنات و میکشی بیان عبادتت کنن که ، ولی من باهات قهرم نمیام برو با همونا خوش باش ، تو که درد منو دوا نکردی چرا من باید با تو به حرفم !!!!!

باز راه افتادم...

تو حال خودم بودم یه دفعه صدایی گفت : بازا هر آنچه هستی بازا....

صدا خیلی قشنگ بود وایسادم اطرافمو نگاه کردم کسی نبود .گفتم توهمه ببین دارم دیونه میشم .

صدا گفت : منم ، دنبال من نگرد من نیازی به عبادت ندارم ، اما همیشه وقت برای شنیدن درد ها دارم ، گفتی بیام سراغت اومدم بگو دردت چیه .....

بغضم شکست و گریه افتادم .

تازه فهمیدم خدا حرف دلارو خوب میشنوه.....

 

 

 

[+] نوشته شده توسط مهربون در پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:خدا,خداکجاست,خدای نزدیک, خدای من ,خداکجایی,داستان خدا ,داستان خدا کجاست,داستان, حرف دل , درد دل باخدا, در ساعت 11:21 | |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 22 صفحه بعد

درباره وبلاگ

نگران نباش..... حال من خوب است....... بزرگ شده ام........ دیگر انقدر کوچک نیستم...... که در دلتنگی هایم گم شوم ! آموخته ام........ که این فاصله ی کوتاه بین لبخند و اشک..... نامش زندگیست ! آموخته ام....... که دیگر دلم برای نبودنت تنگ نشود. راستی....... دروغ گفتن را هم خوب یاد گرفته ام....... حال من خوب است....... "خــــــــــــوب خــــــــــــــــــوب"
آرشيو
3 آذر 1392
2 مرداد 1392
1 مرداد 1392
7 تير 1392
5 تير 1392
4 تير 1392
3 تير 1392
1 تير 1392
7 خرداد 1392
3 خرداد 1392
7 ارديبهشت 1392
6 ارديبهشت 1392
5 ارديبهشت 1392
4 ارديبهشت 1392
3 ارديبهشت 1392
2 ارديبهشت 1392
1 ارديبهشت 1392
7 فروردين 1392
6 فروردين 1392
5 فروردين 1392
4 فروردين 1392
3 فروردين 1392
2 فروردين 1392
1 فروردين 1392
7 اسفند 1391
6 اسفند 1391
5 اسفند 1391
4 اسفند 1391
3 اسفند 1391
2 اسفند 1391
1 اسفند 1391
آمار
روز بخير كاربر مهمان!
آمار بازديدها:
افراد آنلاين:
تعداد بازديدها:

مدير سایت :
مهربون
لينكستان
دانلودفیلم اونجوری عکس اینترنت ماهواره ای سرورو...
شبنم چت
چت باران
تفسیر قرآن مجید و سنت نبوی
یادداشتهای شبانه
برتر بلاگ
وب نوشته های جواد رحیم زاده
بروز ترین پایگاه خبری محسن چاووشی
secret of my heart
قرآن کریم
عکـس عکـس عکـس
جدید ترین ها
فروم جالب
دانلود سنتر
مطالب جالب
دانلود,موزیک,عکس,فیلم
* *مطالب جالب و فوق العاده از سراسر وب**
کاش یکم بارون بگیره
انیسا
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اصل مطلب و آدرس aslematlab.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com


لينكدوني

شیعه نیوز
دست نوشته های من
سایت رسمی محسن چاووشی
حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
الوقلیون

آرشيو پيوندهاي روزانه


CopyRight| 2009 , aslematlab.LoxBlog.com , All Rights Reserved
Powered By Blogfa | Template By: LoxBlog.Com